بنام خداوند نزدیک و دور خداوند ماه و خداوند هور
ناقدان پیشین در باب انواع شعر و چگونگی هریک سخن ها گفته و دفترها پرداخته اند ، اما نتیجه سخن با همه بحثهای آنان در این منحصر است که شعر را به سه دسته تقسیم نمودند:
2. شعر غنائی : میزان و ملاک حقیقت در این نوع شعر عواطف و روح شاعر است. غرض و غایت شعر غنائی توصیف عواطف و نفسانیات فرد است و تمام عواطف نفسانی بشر از هر نوع که باشد موضوع آن.
3. شعر حماسی : شعر حماسه نوعی از از اشعار وصفی است که میتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگی ، افتخارات و بزرگیهای قومی یا فردی باشد بنحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد. انواع منظومه های حماسی :
3.1. منظومه های حماسی طبیعی و ملی : عبارت است از نتایج افکار و قرایح و علائق و عواطف یک ملت که در طی قرون و اعصار تنها برای بیان وجوه عظمت و نبوغ قوم به وجود آمده و پر از جنگها و پهلوانیها و جان فشانیها و فداکاریها و در عین حال مملوست از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرون معینی از ادوار حیاتی.
3.2. منظومه های حماسی مصنوع : سرو کار شاعر با داستانهای پهلوانی مدون و معینی نیست بلکه خود بابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را از پیش خود بوجود می آورد.مثل : منظومه "هانریاد" ولتر نویسنده و شاعر فرانسوی.
ممکن است شاعر حماسه سرا موضوع خود را از تاریخ روزگار پیشین حیات یک قوم بردارد که دوران نبرد و مبارزه شدید با موانع طبیعی و دشمنان همسایه و مهاجمان بزرگ بوده و یا از لحاظ تاریخی برای آن قوم مهم بوده و یا حوادث و انقلاباتی بزرگ که آغاز حیات ملی بوده. از این طریق نیز دونوع حماسه بدست می آید:
1. حماسه های اساطیری و پهلوانی : متعلق به پیش از تاریخ و یا موضوع های مهم فلسفی و مذهبی است ،مانند: منظومه حماسی رامایانا و مهابهارت متعلق به هندوان و قسمت بزرگی از شاهنامه فردوسی عزیزمان.
2. منظومه های حماسی تاریخی : مانند گاهنامه اثر انیوس و اورشلیم آزاد اثر تاسو ، در زبان فارسی نیز از اینگونه منظومه های حماسی بسیار است مانند ظفرنامه حمدالله مستوفی و شهنشاه ملک الشعراء بهار.
و اینکه در کشور پاینده مان ایران کم نیستند شاعرانی که به سبک حماسی شعرها سروده اند که از معروفترین و عزیزترین آنها میتوان به فردوسی کبیر اشاره نمود و ایران سرشار از سرآمدها است بیایید کسانی را که برای این مرز و بوم زحمت کشیده اند تا ایران ، ایران شود را از یاد نبریم.قسمتی از شاهنامه فردوسی را با هم بخوانیم:
چنین گفت با رستم اسفندیار که اکنون سرآمد مرا روزگار
تو از من مپرهیز و خیز ایدر ای که ما را دگرگونه گشته ست رای
مگر بشنوی پند و اندرز من زبهر پسر مایه ارز من
بکوشی و آن را به جای آوری بزرگی بر او رهنمای اوری
تهمتن به گفتار او داد گوش پیاده بیامد برش با خروش
همی ریخت خون از دو دیده به شرم همی مویه کردش به آورتی نرم
....
منبع :
حماسه سرایی در ایران ، صفا ، ذبیح الله ، تهران ، 74 ، انتشارات فردوسی .